موسیقی آب گرم |
همین جا
--> |
Thursday, December 28, 2006
٭
........................................................................................دکتر تی و زنان (رابرت آلتمن) یک داستان سرراستِ معمولی بدون هیچگونه پیچیدگی با پرداختِ حرفهای و تر وتمیز. لذتبخش بود. اگر مثل من، از تماشای فیلمهای هنری خفنی که چیزی ازشون نمیشه سر درآورد خسته شدید، این فیلم پیشنهاد میشه. داستان یک دکتر متخصص مردان (ریچارد گر) که در اقیانوسی از زنها غوطهور شده. کسی پیشنهادی برای دیدن فیلمهای آلتمن نداره؟ فعلاً که آقای فیلمیمون قراره راههای میانبر را برام بیاره. + دربارهی آلتمن (رادیو زمانه – بی بی سی) Labels: فیلم Sunday, December 24, 2006
٭
........................................................................................بازی من همینجوری همش دوست دارم خودافشاگری کنم و چهرهای را که از خودم اینجا ساختم خراب کنم، خدا را شکر بهانهاش جور شد! مرسی از چندگانهی عزیز، فیبی پر هیاهوی عزیز و نوشته های اتوبوسی عزیز (بازگشت غرورآفرینت به وبلاگستان مبارک آبجی!)
الان چک کردم دیدم تقریباً همه کسایی که دوست داشتم ازشون بخونم، دعوت شدن و نوشتن (حتی این میترا)، شرمندهی قسمت دوم بازی شدم. پینوشت 1. چرا مقدمهی اغلب وبلاگها برای شروع بازی اینطوریست: "با اینکه اهلش نیستم اما چون فلانی از من خواسته مینویسم"؟ Labels: وبلاگستان Wednesday, December 13, 2006
٭
........................................................................................مثل اینکه وبلاگم فیلتر شده. دل و دماغ نوشتن که نداشتم اینهم قوز بالا قوز شد. نه خدا وکیلی حیف بودجه و پول این ممکت نیست که وقت میگذارن وبلاگِ طفلکی ِ که در روز کمتر از سی چهل تا خواننده داره، فیلتر میکنند؟ حالا من اصلاً به چراش کاری ندارم، مسلماً هیچ وقت اینجا را تعطیل نمیکنم. یک کم میرم مرخصی، برمیگردم. Monday, December 11, 2006
٭
رستوران ماکسی معروف به اغذیهی اصغر لجن، را جدیداً کشف کردم. اگر گذارتون به اونجا افتاد یادتون نره تخوسیسهاشو (تخممرغ سوسیس) امتحان کنید. معماری داخلیش هم خیلی زیباست. اصغرآقا یکسری از شیشههای سس و نوشابهی خالی را کوبونده تو دیوار، که فکر کنم از گائودی الهام گرفته. در قسمت انتهایی رستوران هم یک دوش حموم به طور افقی بین دو دیوار آویزون کرده و با پارچههای مارکدار راهآهن، پردهمانندی درست کرده تا پشتش با خیال راحت بتونید غذاتون را صرف کنید. زیر هر میزی هم یک سطل زبالهی پلاستیکی به رنگ سفید چرک قرار داده شده که اگر نگاهی بهش بیندازید میتونید بقایای غذا را، گاه جویده شده، همراه با مقادیری حشره در حال بازیافت غذاها مشاهده کنید. این اصغرآقامون تهِ سورئالیسته، پدرسگ. در موقع انتخاب غذا هم دقت کنید که زیاد گیج نشید. من به شخصه همبرگردِ چاینیز رو پیشنهاد میکنم. البته یک مدل پنیر ِماکارونی هم داشت که الان یادم نیست اسمش چیه، اما اونم امتحان کنید حتماً. جواب میده! Labels: وبلاگستان
٭
........................................................................................اگر آب دستتونه بگذارید زمین و کتابِ "موجآفرینی" یوسا را از زیر سنگ هم شده پیدا کنید. مجموع چهل و اندی مقالهست در موضوعات مختلف، از ادبیات و نویسندهها و سیاست و فوتبال گرفته تا گورستان سگها. کتاب را نشر مرکز در سال هفتاد هشت چاپیده و واقعاً نمیدونم چرا دیگه چاپ نشده. این شاهکاری که من میبینم قابلیت چندین بار تجدید چاپ داشته و داره. کتاب را همون استاد چیره دستِ رماننویس نوشته، با همون قدرت قلم. به جرئت میگم که این کتاب دوباره بهم لذتِ عمیق فکر کردن را نشون داد. نکاتِ ریز و استثنایی را چنان از دل هر مطلبی بیرون میکشه و به خوردتون میده که اصلاً متوجه نمیشید، تازه بعد از اینکه آمپول آقای یوسا تموم میشه دردش را حس میکنید! من هر کتابی را پیشنهاد نمیدم، وقتی یک چیزی رو اینطور پیشنهاد میکنم، یعنی تا آخرش را خودتون بخونید دیگه! خلاصه از من گفتن بود. (البته این را هم اضافه کنم که متاسفانه کتاب در زمینهی ویراستاری یک فاجعه است) Labels: کتاب Thursday, December 07, 2006
٭
........................................................................................ادبیات سودا است و سودا انحصارطلب است. رقیب برنمیتابد، نیازمند هرگونه ایثار است و خود نم پس نمیدهد. همینگوی در کافهای نشسته است و زن جوانی کنار اوست. با خود میگوید: "تو از آن منی و سراسر پاریس مال من است، اما من از آن ِ این دفتر و قلمم." معنای بردگی دقیقاً همین است. وضع نویسنده غریب و تناقضآمیز است. امتیازش آزادی، حق دیدن، شنیدن و تحقیق در همهچیز است. مجاز است در ژرفناها غوص بزند، به قلهها صعود کند: همهی واقعیت از آن ِ اوست. مقصود از این امتیاز چیست؟ خوراک دادن به دیو درون که در دستش اسیر است، همهی اعمال کردارش ا معین میدارد، سنگدلانه عذابش میدهد و تنها با عمل آفرینش، موقتاً، تسکین مییابد. آنگاه که واژگان سرریز میکند. اگر کسی این هیولا را برگزیند و در درونش جای دهد دیگر گریزی برایش متصور نیست. باید هر آنچه دارد و ندارد به او بدهد. هنگامی که همینگوی به دیدن گاوبازی میرفت، از سنگرهای جمهوریخواهان در اسپانیا دیدن میکرد، فیل میکشت یا مست و خراب میافتاد، در ماجرا یا لذت غرقه نمیشد، بلکه مردی بود که هوسهای این جانور یکتا و سیریناپذیر را ارضا میکرد. زیرا برای او همچون هر نویسندهی دیگر، مهمترین چیز نه زندگی، که نوشتن بود. موجآفرینی / همینگوی: جشن مشترک / بارگاس یوسا / مهدی غبرائی پینوشت:حرفهای بالا را از اغلب کسانی که به استادی در رشتهی خاصی رسیدهاند خونده یا شنیدهام. این تشبیه ِ اون رشته یا هنر خاص، به هیولایی که تمام زندگی فرد را میبلعه. در طرف دیگر قضیه هم عشق و مخلوق به کمال رسیدهای است که اون فرد به وجود آورده. کدوم طرف قضیه را قبول کنم؟ تنفر از این هیولا که زندگی را یکجا بلعیده یا عشق بهش، که زندگی را یکجا تقدیماش کرده؟ Labels: کتاب Wednesday, December 06, 2006
٭
........................................................................................خط مبهم خیر وشر در آن سفر نخستین کشف و شهودی از آنچه آیزا برلین "حقایق متضاد" مینامد به من دست داد. این موضوع در سانتامریا د نیهبا، ده کوچکی که در دههی 1940 هیاتی مذهبی در آن مستقر شده بود رخ داد. راهبهها مدارسی برای دختران قبائل دائر کرده بودند. اما چون داوطلبانه به مدرسه نمیآمدند، آنها را به کمک نیروی انتظامی میآوردند. پس از مدتی سپری کردن در هیات، برخی از دختران هرگونه تماس با دنیای خانوادگی خود را از دست دادند و نتوانستند بر آن زندگی که از ایشان گرفته شده بود بازگردند. چه بر سرشان آمده بود؟ آنان به نمایندگان تمدن – مهندسان، سربازان، تاجران – که به سانتامریا د نیهبا آمده بودند اعتماد کردند. آنچه واقعاً فوقالعاده بود اینکه راهبههای هیات به عواقب عمل خود پی نبردند و حتی بیش از آن، پیشبرد آن را قهرمانیگری واقعی دانستند. شرایط زندگیایشان بسیار سخت بود و در ماههایی که رودخانه طغیان میکرد یکسره از باقی دنیا جدا میشدند. اینکه با حسن نیت تمام و به بهای ایثار بی انتها سبب چنین خسارت عمدهای میشدند، درسی است که هرگز از یاد نخواهم برد. این موضوع به من آموخت که خط جدا کنندهی خیر و شر چه مبهم است، و اگر آدم ناچار باشد از درمان بدتر از بیماری دوری کند، داوری اعمال انسان و تصمیمگیری در پاسخ به مسائل اجتماعی چه مایه گستاخی میطلبد. موج آفرینی/ کشور هزار چهره / بارگاس یوسا / مهدی غبرائی Labels: کتاب Saturday, December 02, 2006
٭
........................................................................................دوفیلم با یک بلیط یادداشت لیلی گلستان در مجلهی هفت در باب این زندگی سورئالی که اطراف ما در جریانه را که خوندید؟ زمان: جمعه شب، مکان: گیشهی سینما هویزهی مشهد. - آقا یه بلیط برای "چه کسی امیر را کشت" پینوشت: در مجموع، از دیدن "چه کسی امیر را کشت" راضیام. هرچند بعضی جاها مشکلات فیلمنامه بدجوری توی چشم میزد، اما فیلم خوبی بود. Labels: فیلم Friday, December 01, 2006
٭ این روزهای من تشکیل شده از سه قسمت:
........................................................................................1. دلمردگی 2. دل مردگی 3. دل مرد گی
|